من یکی از خوشبخت ترین دختر های دنیام.

۱.معصومه الان تو این لحظه بهترین رفیقمه داشتن این رفیق مربوط میشه به یه رفیق مشترک. یکی که به شدت دوست داشتنی بوده و هست. مخصوصا حالا که حامله است.

۲.چه حالم خوبه امروز.
داشتن مصی، زهرا، سارا

۳.یه روزی انقد داد زدم
که چرا نمیذارن برم مدرسه ای که قبول شدم
نذاشتن و الان از این بابت خیلی خوشحالم.
۵ لایک :)

امشب از خوشحالی گریه میکنم

ممنونم خدا جون
تو و اون دختر هیچوقت ناامیدم نکردین.
۴ لایک :)

تا دو سه سال پیش هفته هفته خونه ما میخوابید!

از خنده دارترین صحنه ها دیدن یه دختر ۱۳-۱۴ ساله اس که جلوی پسر عموی هم سن خودش روسری میذاره
۷ لایک :)

این قسمت فائزه شیدا یه غریبه و شرح کمد مرتب راهنمایی من

این که من جدیدا مدام خواب آدمای گذشته رو میبینم واسه اینه که بیشتر از همیشه دلتنگشونم یا اینکه بیشتر از همیشه تنهام؟
۶ لایک :)

حالت تنوع.

حالت تنوع حالتی است بین سیری و تهوع، متمایل به تهوع؛ که این حالت روحانی به هنگام الویه خوری در کوثر بروز می کند.
۵ لایک :)

Love you mommy

وی با تمام غرغر کردن هاش فحش دادنشان اخم کردناش هنو عچق منه💙
۱ نظر ۴ لایک :)

کوچی بلبل :)

هنوز هم همون طور معصوم و گوگولی به خوابم میای
۳ لایک :)

باید خل شده باشم، قطعا!!

شدم شبیه این دخترای دوم راهنمایی فیلم میبینم قربون صدقه پسر قصه میرم
- ای جان چقد خوشگل از ماشین پیاده میشه
- چقد ناز میخنده
- چقد نشستنش بامزه اس
- من اینو میخوام
-....
۳ لایک :)

با هشتگ توت_again

این روزا آدم دوست داره از درخت توت پشت خونه عکس بگیره اینستا استوری بذاره
۲ لایک :)

سووشون

چند باری نوشتم و پاک کردم
اولش خواستم رمان رو نیمچه خلاصه ای بکنم و چند تا بند خوبشو تایپ کنم
اما حیفه به نظرم
من اونقدری ادبیاتم خوب نیست که از این رمان بنویسم
سووشون رو باید خوند.
و دید چقدر سیمین دانشور جلو تر از زمان خودش بوده
و اینکه با توصیف خوبش به زن ها یاد میده ارزششون چقدر زیاده...
خلاصه اینکه بخونیدش
:)
۲ نظر ۳ لایک :)

عید شما مبارک و از این صحبتا...

انقدی که خدا این روزا داره از آسمون واسم عیدی میفرسته که اصن خیلی...
۴ نظر ۳ لایک :)

به امید یک هزار و سیصد و خوشبختی

وقتی به نوشتن این پست فکر میکردم اولین چیزی که به ذهنم اومد مشکلاتی بود که تو ۹۵ برام پیش اومد. گریه هایی که کردم، بغض هایی که قورتش دادم. نداشته هام، از دست داده هام. و بعد داشته هام، آرزوهام، خواسته هام، اتفاقات خوب..
امسال وزنه حال خوب سنگین تر بود.
خدایا شکر...
۳ نظر ۲ لایک :)

به امید ۳۶۵ روز شادتر

همین که امسالی که داره تموم میشه به افتضاحی ۹۳ و ۹۴ نبوده خودش یه جور آپشن حساب میشه.
۳ نظر ۳ لایک :)

خب بالاخره بهار باید یه تغییری تو آدم ایجاد کنه یا نه؟

خب من الان رسما از همین تریبون اعلام میکنم که دیگه آنتی فن کیم وو بین نیستم.
۳ لایک :)

زردی من از تو، سرخی تو از من.


+تنها بدیش اینه که سر تا پات بوی دود میگیره.
گوشیمم حتی بو میده!
۲ لایک :)

یک عاشقانه ساده

عروسی پدر زن عموم بود
مراسم تو یه حیاط نسبتا کوچیک بود
یکی از مهمونا شروع کرد به رقص
اینقد رقصید تا اینکه زنش اومد وسط
سر و صورتش رو بوسید
اون عشق اونقد قشنگ بود که دور و بری ها بعد از مرگ داماد اون مراسم؛ هنوز هم اون خاطره رو فراموش نکردن.
۱ لایک :)

#عروسی

پاهام به دو برابر اندازه طبیعیش تبدیل شد.
اما ناموسا می ارزید.

+اصلا انا اوصیکم به ازدواج کردن
صرفا برای مراسم عروسیش،
والا.
۱ نظر ۲ لایک :)

خوشبختی یعنی...

همینقد که سالمیم
زنده ایم
کنار همیم
خدایا شکرت
بقیه مسائل گذراست.
۴ نظر ۱ لایک :)

راستش مگه یه دختر دیگه چه توقعی از مرد زندگیش میتونه داشته باشه.

نمیدونم یادتون میاد یانه، چند سال پیش یه سریالی رو تلویریون نشون میداد به اسم جواهری درقصر. داستان بخشی از تاریخ کره رو نشون میداد که شخصیت اول زن قصه ( یانگوم ) تنها زنی در طی تاریخ اون کشوره که تونسته پزشک مخصوص شاه بشه. ینی حتی الان هم تو کره زنی نیست که پزشک شخصی شاه باشه. خلاصه انقد رتبه این دختر بالا بوده.
بعد از مرگ پدر و مادرش میاد به قصر. به عنوان یه بانوی آشپز. براش پاپوش میسازن تبعیدش میکنن. زندانیش میکنن. به خدمتکار تبدیلش میکنن. دوباره تلاش میکنه که به قصر بیاد این بار در قالب پزشک. باز از قصر بیرونش میکنن. میفرستنش تو منطقه قرنطینه طاعون. بعد تلاش میکنن اون منطقه رو بسوزونن. در نهایت میشه پزشک شاه. جون شاه و ملکه و مادر شاه و ولیعهد رو نجات میده. بعد شاه بهش علاقمند میشه.
حالا یه شخصیت مردی رو تصور کنین که تو تمام این فراز و نشیب ها همراه او دختر بود.
وقتی دختر تبعید شد کار و زندگیشو ول کرد و رفت دنبال دختره. نجیب زاده ای که پست دولتی داشت رفت جایی که حتی آب سالم برای خوردن هم نبود. فکر کن حتی بخاطر دختر قصه زندانی شد. حامی های حکومتیشو از دست داد. شاه باهاش دشمن شد. به منطقه قرنطینه طاعون برگشت. از مردم کتک خورد. چند سال به عنوان فراری زندگی کرد اما هیچوقت حتی جلوی خواسته های نامعقول دخترک هم نایستاد. 
مین جونگ هو قطعا میتونست ایده آل ترین مرد برای من باشه.
حیف که یه چند قرنی دیرتر به دنیا اومدم.
:)
۳ لایک :)

چالش زبان مادری.

سلام علیکم.
داستان از این قراره که امروز روز زبان مادریه.
[ آقا گل ] یه چالشی رو شروع کردن و ما بر آن شدیم که دست و پا شکسته بنویسیم
این نوشته به گویش بخش مرکز متمایل به غرب مازندرانه. که تفاوت هایی با گویش بخش شرقی استان داره.
در اصل من باید به 2 زبان مازندرانی و طالقانی بنویسم. 
اما از اونجایی که در حد یک هفته در سال فقط با اون گویش سر و کار دارم طبیعیه که در حد جلبک اطلاعات داشته باشم.
خلاصه این شما و این حکایتی از گلستان در باب خاموشی:

یه شاعِرِ بَشیَه امیرِ دزدانِ وَر. وِرِ چاکرم مخلِصَم بَزا. بَگُتِه بَشین وِ لِباس مِباسِه شونِه دِرگا هَکنین وِرَم دِهِه جا دِرگا کنین. فقیرَی لُختِ تن سردِ سرمای دِلِه شُومبیه. سَگِشون وِ دِمال سَر را کَتَن. زَمینَم یَخ بَزِه بیَه نُتُّنِسِه سَگِشونه سَر سِنگ بینگِنِه. بَگُتِه چه پِدَّسُّخته ایَن ایشون. سَگِ وِیل هَکُردَن، سِنگِ دَوِستَن. دزدِشونِه گَت تَر این گَبِ که بِشنِوسِه بَخِنِسِه و بَگُتِه: یه چی مِه جا بِخوا. تِرِ دِمِه. بَگُتِه مِه جَکِ جِل جاهازِشونه مِنه هَدنین. ویشتر نِخِیمِه
آدِمِشون هودی جا دَری خیر و خوشی خینن.
مِن تِه جا خیر نِخیِمِه شر نِکار.
دزدِشونِه وِ سَر رحم بُما. وِ لباسِه خِیسِه وَگِرداندِنِه وِ سَر یه پوستینِه قَبا و جَختیَی پول مول بَنان.
۶ نظر ۵ لایک :)

دو کلام از مادر عروس :|

آجی لبوی امشب تلخ تر و بد مزه تر بود
فک کنم چون خاصیتش بیشتر بود!
۳ لایک :)

هوارانگ

انا اُوصیکُم به دیدن سریال هایی که تا حد دل درد شما را بخنداند.
۲ نظر ۲ لایک :)

الهی به امید تو.

کنکور 96 عزیزم
ثبت نام کردم
:)
۲ نظر ۳ لایک :)

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

چقد دوس داشتم امشب عکس مامان و بابام که پای سفره نشستن رو بذارم اینجا

حیف که دوس ندارم هیچ جوره هویت مجازیم -و لو برای یک نفر- لو بره

میدونستم همه دردا یه روزی تموم میشه

خدایا شکرت که انقد خوشبختیم.

یلداتون مبارک

۴ نظر ۳ لایک :)

خودم جان

بهت قول میدم یه روزی برم دنبال هیپ هاپ
۴ لایک :)

تولدش مبارک

یه سری از تیم ها هستن که محصول بودنشون حال آدمو خوب میکنه
مث رنگی رنگی، خیلی سبز یا حتی همین رادیو بلاگیهای خودمون که یک ساله شد. امید است چند سال دیگه که 32 سال از 18 سالگیم میگذره، نوه هامو بنشونم رو پام براشون خبر رادیو بلاگیها رو پخش کنم. بعدم یه وب بزنم واسه هر کدومشون. اگرم پستشون سوژه نشد یکی یه دینامیت میدم که ببندن به کمرشون طالبان طور ساختمون رادیو رو با خاک یکسان کنم. بوی خاک و گوشت سوخته فضا رو پر کنه. بعد تیکه تیکه هامونو بذارن تو گونی ببرن بیابون سگا بخورن.
من از قدیم به داشتن روحیه لطیف مشهور بودم.
۲ نظر ۴ لایک :)

درگیری های این روزای ما

-آجی listen to me
+ ok
- بسم الله الرحمان الرحیم
و طین و الزیتون....
+ :|
۵ نظر ۲ لایک :)

ینی میشه انقد بزنه آزمون این سری کانون فرت شه؟

برررررررف میاد
داره میشینه
هوا بس ناحوانمردانه سرده!
تا اون حد که آقای پدر جلوی آبجی کوچیکه رو گرفت که مدرسه نره
حالا من و تا 2 سال پیش با هر سیاستی بود میفرستادن مدرسه
خدا شانس بده.
دلمان آدم برفی خواست.
+شکرت خدا جون.
۲ لایک :)

اولین عشق

از سری خوشبختی های یه دختر، داشتن پدریه که بتمن طور، اتاقش رو از هجوم حشره ی مزخرف 3هزار پایی ایمن کنه.
۱ نظر ۲ لایک :)

رقیب میطلبیم.

chrome offline game

۳ نظر ۱ لایک :)

دلم تنگته دختر

دیشب شب سردی بود.
خیلی سرد، اونقدری که از سرمای پام چند باری از خواب پاشدم
اونقدری خسته بودم که حتی نمیتونستم پاشم برم دوقدم اونورتر بخاری رو زیاد کنم
با این همه خوب خوابیدم
یا بهتره بگم خواب خوبی بود.
من بودم و مصی
یه مدرسه یزرگ یه آفتاب داغ
آخرین صحنه اش که یادمه
دستشو انداخته گردن من رو سنگا راه میریم.
۱ نظر ۱ لایک :)

میز کار

رفیق عزیزمون یک آشنا یک [همچین پستی] گذاشته و از میز کارش رونمایی کرده
بعد هم از همه دعوت کرده که کارش رو ادامه بدیم و ما نیز لبیک گویان دنبال مامان خانوم راه افتادیم
که تو رِ به اَبِلفَضل با من مناسب باش و گوشیتو بده من یه دو تا عکس بندازم 
از آنجایی که خلوص نیت داشته و گوشی نداشته
دل اُمّانی سوخت و هم اکنون رونمایی میکنیم
این شما و اینم از میز کار کوثر
:)

میزکار یک عدد کوثر

اون گوشه سمت راست یه نصفه نیمه جعبه به چشم میخوره
2 روز پیش تا خرخره پر کتاب درسی رسید به دستم
یه کوه هم خودم داشتم. که سمت چپ عکسه منتها دیده نمیشه
زیر میز هم کتاب های غیر درسی و یه مشت خنزل پنزل پیداست
اون سطل آشغالی روی میز هم کار آبجی کوچیکه اس که دائما خدا پره!
در ضمن این اتاق یه پشت کنکوریه که 2-3 ماهیه رنگ تمیزی به خودش ندیده
در صورت مشاهده هر گونه آت و آشغال لطفا به کوچه علی چپ مراجعه فرمایید
این بود میزکار من 
:)
۴ نظر ۱ لایک :)

اگه از اینایی هستین که از شخصیت منفی متنفرن

بدانید و آگاه باشید که اگه دنبال فیلم از بازیگر محبوبتونید
حتما اول چک کنید که شخصیت مثبت قصه باشه
تا تکلیفتون با خودتون روشن باشه!
والا
۳ نظر ۲ لایک :)

رادیو بلاگیها

اوا خاک عالم
سوژه ]شدیم رفت
۵ نظر ۰ لایک :)

اصلا جنسش با رفاقت دخترونه فرق میکنه.

اگه یه زمانی خدا بهم اجازه میداد جنسیتمو انتخاب کنم

با تمام عشقی که نسبت به لاک و جواهرات و لباسا و کلا وسایل دخترونه دارم،

پسر بودنو انتخاب میکنم.

فقط بخاطر رفاقت عمیقی که بینشون وجود داره.

۸ نظر ۲ لایک :)

قال لبخند مدظله العالی

داشتن در و همسایه و فک و فامیلی که این موقع سال بره کربلا و آش پشت پاشو بیارن برات ملاک 23ام خوشبختیه.
۳ نظر ۱ لایک :)

حکمتتو شکر!

همینجوریشم 6 صب وقتی میخوام پاشم
دلم نمیاد از پتوم جدا شم
حالا فک کن یه آدم دیگه ام تو تخت بود!!!
۱ نظر ۰ لایک :)

عشق

+ تو برو بذار شب اینجا بمونه

- نع صب میاد. بدون فاطمه انگار خونه خالیه. خوابم نمیبره اصلا.

۲ لایک :)

سرده جدا.

شدم کپی این کره ای های دیوونه

آستین کوتاه و دامن با جوراب کلفت!


۱ نظر ۱ لایک :)

فینگیلیش طور!

دٍر ایز نو پٍلٍیس بٍتٍر دًن هوم

۳ نظر ۳ لایک :)

نفهم!

میشه یکی پیدا بشه حالی این معده من بکنه که چار ساعت پیش از پیلور تا کاردیاشو پُرِ پُر کردم.

پس برای باقی ماکارونی تو یخچال نقشه کشیدن حرامه؟

۲ نظر ۲ لایک :)

پنهونی!

تا کی میشه دوسِت داشت؟

۲ نظر ۱ لایک :)

حاشا و کلا

که در این جهان چیزی بتواند برای من با الویه هم ارزش باشد.

۱ نظر ۲ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان