دلم تنگته دختر

دیشب شب سردی بود.
خیلی سرد، اونقدری که از سرمای پام چند باری از خواب پاشدم
اونقدری خسته بودم که حتی نمیتونستم پاشم برم دوقدم اونورتر بخاری رو زیاد کنم
با این همه خوب خوابیدم
یا بهتره بگم خواب خوبی بود.
من بودم و مصی
یه مدرسه یزرگ یه آفتاب داغ
آخرین صحنه اش که یادمه
دستشو انداخته گردن من رو سنگا راه میریم.
۱:)
ابو اسفنج بلاگفانی ۲۲ آبان ۹۵ , ۱۰:۲۸
منم مشابه ش رو دیدم.
با یه شخص خیلی باحال.

خیلی خوبن اینا

خدا بیشتر کنه

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان