راستش مگه یه دختر دیگه چه توقعی از مرد زندگیش میتونه داشته باشه.

نمیدونم یادتون میاد یانه، چند سال پیش یه سریالی رو تلویریون نشون میداد به اسم جواهری درقصر. داستان بخشی از تاریخ کره رو نشون میداد که شخصیت اول زن قصه ( یانگوم ) تنها زنی در طی تاریخ اون کشوره که تونسته پزشک مخصوص شاه بشه. ینی حتی الان هم تو کره زنی نیست که پزشک شخصی شاه باشه. خلاصه انقد رتبه این دختر بالا بوده.
بعد از مرگ پدر و مادرش میاد به قصر. به عنوان یه بانوی آشپز. براش پاپوش میسازن تبعیدش میکنن. زندانیش میکنن. به خدمتکار تبدیلش میکنن. دوباره تلاش میکنه که به قصر بیاد این بار در قالب پزشک. باز از قصر بیرونش میکنن. میفرستنش تو منطقه قرنطینه طاعون. بعد تلاش میکنن اون منطقه رو بسوزونن. در نهایت میشه پزشک شاه. جون شاه و ملکه و مادر شاه و ولیعهد رو نجات میده. بعد شاه بهش علاقمند میشه.
حالا یه شخصیت مردی رو تصور کنین که تو تمام این فراز و نشیب ها همراه او دختر بود.
وقتی دختر تبعید شد کار و زندگیشو ول کرد و رفت دنبال دختره. نجیب زاده ای که پست دولتی داشت رفت جایی که حتی آب سالم برای خوردن هم نبود. فکر کن حتی بخاطر دختر قصه زندانی شد. حامی های حکومتیشو از دست داد. شاه باهاش دشمن شد. به منطقه قرنطینه طاعون برگشت. از مردم کتک خورد. چند سال به عنوان فراری زندگی کرد اما هیچوقت حتی جلوی خواسته های نامعقول دخترک هم نایستاد. 
مین جونگ هو قطعا میتونست ایده آل ترین مرد برای من باشه.
حیف که یه چند قرنی دیرتر به دنیا اومدم.
:)
۳:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان