انتخاب رشته
+یه مدته دائم تگ کنکور کفه اش سنگین و سنگین تر میشه.
اغلب هم خواباش درست از آب درمیان.
+حالم اصلن خوش نیست.
آخرشم آرزوی دانشگاهُ به گور میبرم من.
من یکی از خوشبخت ترین دختر های دنیام.
۲.چه حالم خوبه امروز.
داشتن مصی، زهرا، سارا
۳.یه روزی انقد داد زدم
که چرا نمیذارن برم مدرسه ای که قبول شدم
نذاشتن و الان از این بابت خیلی خوشحالم.
حالا فک کن استوریشم دارم میبینم.
+به درک که بقیه دوس ندارن
جرئت داشته باش و
کاریُ بکن که دوس داری.
دخترک از همیشه اش تنها تر و بی حال تر بود.
ماکسیمم 7 ساعت میخوابم از 2 تا 9
وقت کتاب خریدن دارم و پولشو فعلا خوندنشو نع
درد مزخرف دوش راستم دوباره برگشته
بارون میزنه و شمعدونی جلوی در شیشه ای داره نفسای آخرشو میکشه
شب کنکورم بیشتر خوابیدم.
به وقت ۱۰ دیقه کمتر از ۲۴ ساعت مونده به کنکور تجربی ۹۶
استرس
خوش بحال ریاضی ها امروز تموم میشه
وابستگی یگانه
Roar katy perry
Better when i'm dancing
امیر بی گزند
بهترم الان.
تا دو سه سال پیش هفته هفته خونه ما میخوابید!
وی رفیقی ۱۹ ساله و باباپولدار داشت که ساندرو صفر کادو میگرفت!
شغل فقط[ باباپولداری]
+ حالا که ما نتونستیم از این شغلای باکلاس داشته باشیم، لاقل زورمونو بزنیم بچه هامون این کاره بشن!
معتاد کی بودم من؛جداً؟
هر روز این فیلمها و اینستا و گوشی را کنار میگذارم،
شب نشده دوباره انگار با چسب دوقلو به هم چسباندنمان.
این قسمت فائزه شیدا یه غریبه و شرح کمد مرتب راهنمایی من
حالت تنوع.
این قسمت: سحری
+نمیشه بیدارت کرد لگد میزنی
-من که یه ساله لگدت نزدم اصلا
+واسه اینه که یه ساله بیدارت نمیکنم!
میگن خدا عذاب آدما رو همین دنیا میده، این یه چشمشه...
وی آش خور قهاری است که لااقل تا ۵ ساعت و نیم دیگر نمیتواند حتی یک اپسیلونش را بخورد.
۲ سال هم زمان کمی نبوده ناموسا!
strong woman do bong soon ep16
+ای آشغال
-[پسره یکی میزنه تو گوش خودش]
+من بابای بونگ سونم ها
باید خل شده باشم، قطعا!!
- ای جان چقد خوشگل از ماشین پیاده میشه
- چقد ناز میخنده
- چقد نشستنش بامزه اس
- من اینو میخوام
مادری دارم بهتر از برگ درخت...
+ول کن الان دو تا فحش میده بعد میگه به کوثر بگو بهت بگه درستو بخون بعدم قط میکنه
تو کاری که در حد و اندازه ات نیست دخالت نکن
یه بی عرضه که خودشو همه فن حریف میدونه...
ناموسا هر کی رییس جمهور شد برق سه فاز به پیچ تغییر سرعت نت وصل کنه.
باز سرعت اینترنت از دایناسور به نخود تغییر ارتفاع داد.
سرهمی درهم آخر شبی...
نمیشه یه خوشی بیاد و یه غم نباشه پشت بندش
حتی اگه موضوعی برای نوشتن هم باشه حالش نیست.
+و مارشمالویی که تقریبا دست نخورده وسط اتاق مانده...
همونقد خوشگل، همونقد تلخ
دیدن این باغ
این آلوچه ها
این سرسبزی
وقتی کوچی بلبل نیست
یه طعمیه، شبیه آلوچه ی هسته سفت نشده ای که بی هوا زیر دندون له میشه...
سووشون
اولش خواستم رمان رو نیمچه خلاصه ای بکنم و چند تا بند خوبشو تایپ کنم
اما حیفه به نظرم
من اونقدری ادبیاتم خوب نیست که از این رمان بنویسم
سووشون رو باید خوند.
و دید چقدر سیمین دانشور جلو تر از زمان خودش بوده
و اینکه با توصیف خوبش به زن ها یاد میده ارزششون چقدر زیاده...
خلاصه اینکه بخونیدش
:)
عید شما مبارک و از این صحبتا...
به امید یک هزار و سیصد و خوشبختی
امسال وزنه حال خوب سنگین تر بود.
خدایا شکر...
به امید ۳۶۵ روز شادتر
از سری غرغر هایی که کوثر کمتر میزنه
یکی نیست بگه شما اگه مردی بیا این شیشه های ما رو تمیز کن...
5 روز مونده تا عید هنو گرد و خاک 1 فروردین 95 روشه....
خب بالاخره بهار باید یه تغییری تو آدم ایجاد کنه یا نه؟
تو حتی حق نداری از بقیه طلبکار باشی...
باید میگفتم.
باید می گفتم اما حیف که من آدم منت گذاشتن نیستم.
از سری پست های خود انتقادی!
ببین عزیزم
لازم نیست هر چی به ذهنت میرسه رو صاف بذاری کف دست مردم
شاید یکی دلش بخواد گودزیلاطور عکس بگیره بزاره تو وبش
به تو چه فرزندم؟
نه جای تو رو تنگ کرده
نه اصلا به تو دخلی داره
حله؟
یک بار بگذار این فیلد خالی بماند جان بچه ات.
2. یه چن روزی بیشتر شبیه خودم بودم 3 میخوابیدم 11 پا میشدم.
3. آزمون ندادم. افتاد 7 فروردین. خدا به داد برسه...
4. لپ تاپ عدیدم یه چن وقتی بازی درمیاورد. با وین10 رفت با 7 برگشت.
قرار بود سرویس بشه.سرویس کرده!
5. کسی میدونه با این نسخه چجوری باید بلوتوث رو خاموش کرد؟ یادم نمیاد.
6. نیمه پر لیوانو ببین
لااقل با کرومی که عاشقشی سازگار تره.
حالا جهنم که تمام تنظیماتت از مایکروسافت اکانت گرفته تا مانیتورینگ کروم پریده.
7. والا
یک عاشقانه ساده
مراسم تو یه حیاط نسبتا کوچیک بود
یکی از مهمونا شروع کرد به رقص
اینقد رقصید تا اینکه زنش اومد وسط
سر و صورتش رو بوسید
اون عشق اونقد قشنگ بود که دور و بری ها بعد از مرگ داماد اون مراسم؛ هنوز هم اون خاطره رو فراموش نکردن.
#عروسی
اما ناموسا می ارزید.
+اصلا انا اوصیکم به ازدواج کردن
صرفا برای مراسم عروسیش،
والا.
اشکلاف دان یا یه همچین چیزی!
+ وا! چرا؟
- بس که مامانش گه و گیر بود.
+ فحشتُ پس بگیر، که بگم شبیه مامانای خودمونه!!
آقای خدا
که در برابر هر حرف مربوط و نامربوطی عصبی نشم
و حال خودمو، خودم بدتر نکنم
راستش مگه یه دختر دیگه چه توقعی از مرد زندگیش میتونه داشته باشه.
بعد از مرگ پدر و مادرش میاد به قصر. به عنوان یه بانوی آشپز. براش پاپوش میسازن تبعیدش میکنن. زندانیش میکنن. به خدمتکار تبدیلش میکنن. دوباره تلاش میکنه که به قصر بیاد این بار در قالب پزشک. باز از قصر بیرونش میکنن. میفرستنش تو منطقه قرنطینه طاعون. بعد تلاش میکنن اون منطقه رو بسوزونن. در نهایت میشه پزشک شاه. جون شاه و ملکه و مادر شاه و ولیعهد رو نجات میده. بعد شاه بهش علاقمند میشه.
حالا یه شخصیت مردی رو تصور کنین که تو تمام این فراز و نشیب ها همراه او دختر بود.
چالش زبان مادری.
آدِمِشون هودی جا دَری خیر و خوشی خینن.
مِن تِه جا خیر نِخیِمِه شر نِکار.
دزدِشونِه وِ سَر رحم بُما. وِ لباسِه خِیسِه وَگِرداندِنِه وِ سَر یه پوستینِه قَبا و جَختیَی پول مول بَنان.
رفیق روزهای خوب...
از خودش و دوستش
دارن از ته دل می خندن
دوس دارم برم بزنم زیر گوشش
بعد بگم دلم برات تنگ شده دختر
منظم بانو
یک فوق تخصص حال خوب کن سرخود.
+ این روزا میشه یکمی برای خوب شدن حال آدما دعا کنین؟
بابا و همکارش!
+سلام خوبی عمو؟
-ممنون
+خب عمو نگفتی کلاس چندمی؟
-کنکور دارم امسال
+جدا؟ جهشی خوندی ینی؟
-(با خنده): نه
+من گفتم هفتمی حتما!
-[خنده]
+ببخشید فک کردم بچه ای!
سکانس 2
+بابا من جدا بهم میاد هفتم باشم؟
دارم میرم تو 20
-تو جدی جدی 20 سالته؟
+بابا! تو دیگه چرا؟
آخرین ماه 19 سالگی.
چشمات عینکی
گاهی پیری یعنی کم آوردن نفس
وقتی داری یه متن نه چندان بلند رو میخونی!
یک شیشم ساعت!
-منم که پا به پای تو تو آشپزخونه بودم
البته جز اون 10 دیقه ای که دسشویی بودم!
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
چقد دوس داشتم امشب عکس مامان و بابام که پای سفره نشستن رو بذارم اینجا
حیف که دوس ندارم هیچ جوره هویت مجازیم -و لو برای یک نفر- لو بره
میدونستم همه دردا یه روزی تموم میشه
خدایا شکرت که انقد خوشبختیم.
یلداتون مبارک
برای یک قدیمی که چند سال پیش دوست بود و الان یک فالوئر ساده اینستاگرامی
میتونیم شکل هم فکر کنیم
حتی میتونیم هردومون شبیه هم به همه چی علاقه نشون بدیم
اما هیچوقت نمیتونیم جای هم باشیم.
شبیه هم تجربه کنیم
و بازگشت همه به سوی اوست.
میشه یکی یدونه فاتحه واسش بخونیم؟
بعد توقع دارن من سکوت کنم.
تولدش مبارک
مث رنگی رنگی، خیلی سبز یا حتی همین رادیو بلاگیهای خودمون که یک ساله شد. امید است چند سال دیگه که 32 سال از 18 سالگیم میگذره، نوه هامو بنشونم رو پام براشون خبر رادیو بلاگیها رو پخش کنم. بعدم یه وب بزنم واسه هر کدومشون. اگرم پستشون سوژه نشد یکی یه دینامیت میدم که ببندن به کمرشون طالبان طور ساختمون رادیو رو با خاک یکسان کنم. بوی خاک و گوشت سوخته فضا رو پر کنه. بعد تیکه تیکه هامونو بذارن تو گونی ببرن بیابون سگا بخورن.
من از قدیم به داشتن روحیه لطیف مشهور بودم.
درست یا غلط، مساله این است.
1.آدم واسه اشتباهاتش باید عذر بخواد.
2.محبت هیچوقت هیچکس رو کوچیک نکرده.
دختر خوب مامان و بابا
تازه فهمیدم چقدر اشتباه کردم
تمام تلاشم تو این سالها این بود دختر خوب مامان بابا باشم
اگه کلاس نداشتیم باید اونقدر تو مدرسه منتظر میموندم تا یکی بیاد دنبالم
وقتی همه میرفتن دریا من جرات اینکارو نداشتم
هنوزم که هنوزه همه میرن بیرون تفریح، دورهمی، جشن تولد، برج، دریا،پارک، کافه. اما من نمیرم
حسرت خوردم
خیلی، خیلی زیاد
از اونهمه خاطره ای که میشد داشت.
از اون همه خوشی که میشد گذروند.
و من فقط تلاش کردم دختر خوب مامان بابام بمونم.
دریای خزر خاکستری
خاکسترشم ریخت تو دریا.
ینی میشه انقد بزنه آزمون این سری کانون فرت شه؟
داره میشینه
هوا بس ناحوانمردانه سرده!
تا اون حد که آقای پدر جلوی آبجی کوچیکه رو گرفت که مدرسه نره
حالا من و تا 2 سال پیش با هر سیاستی بود میفرستادن مدرسه
خدا شانس بده.
دلمان آدم برفی خواست.
+شکرت خدا جون.
خود درگیری هوایی
از صبح تا حالا هم آفتابی بوده
هم باد میزده
هم بارونی بوده
هم ابری
تگرگ هم میزده حتی!
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
یه شب 2-3 بار خود به خود رفت رو اسلیپ و دوباره از صفحه رمزش اومد.
کرومم یهو هنگ میکنه
ورژن جدید نصب میکنم نمیاد
هر از گاهی انگار سر خود ریفرش میشه
آیکن های تسک بارم یهو میرن و چند ثانیه بعد میاد
یه مدت کلا ویندوز دفندرم غیر فعال بود انگار
فایر والمم زدم غیر فعال کردم
از این صفحه سیاها هس که کد میزنی توش
از اونجا غیر فعالش کردم بعدم بلد نبودم دوباره نتونستم فعال کنم
الان ینی هک شدم رف؟
یا چون درایواش پره بازی در میاره؟
خود نوشتِ بی عنوان
هر چی بخوام رو میتونم بنویسم
از هرکی و با هر کلمه ای که خواستم
تا اینکه یکبار از یه بلاگری نوشتم
نوشتن که چه عرض کنم
درواقع مسخره اش کردم
با این حساب که هیچوقت سر از خونه و نوشته های من در نمیاره
که اتفاقا اومد و دید و کلی خانومی کرد.
اونم در برابر کسی که تا حالا حتی به اندازه یه کامنت هم با هم حرف نزده بودن
بی نهایت شرمنده شدم .
و حالا هربار وقتی از کسی چیزی به ذهنم میرسه
اول به خودم میگم:
مطمئنی اگه یه روزی بیاد و ببینه میتونه به اندازه اون دختر بخشنده باشه؟
جوابم منفیه. پس نمینویسمش.
دیوانگی هم عالمی دارد 2
چند تا شالم توش جانشده
حس این مامان بد جنسا رو دارم
که بین بچه هاش تبعیض قائل میشه.
اولین عشق
مترسک داداش میشه برگردی؟
مترسک اولین کسی بود که برای این وب کامنت گذاشت. رفتنش عجیب بود. راستش اولش با خودم گفتم به دو روز نکشیده برمیگرده. تو وبش همین چند وقت اخیر یه بخش راه انداخته واسه گرافیایی که میسازه. یا دو روز قبل رفتنش تو چالش وبلاگی شرکت کرده. پس یهویی رفته. از این رفتن هایی که احساسیه. از اینا که بر میگرده.
دلم تنگته دختر
خیلی سرد، اونقدری که از سرمای پام چند باری از خواب پاشدم
اونقدری خسته بودم که حتی نمیتونستم پاشم برم دوقدم اونورتر بخاری رو زیاد کنم
با این همه خوب خوابیدم
یا بهتره بگم خواب خوبی بود.
من بودم و مصی
یه مدرسه یزرگ یه آفتاب داغ
آخرین صحنه اش که یادمه
دستشو انداخته گردن من رو سنگا راه میریم.
me before you
تو که خوب میدونی با دیدن اینجور فیلما حالت بدمیشه
چرا یه پایان خوش رو انتخاب نمیکنی
به جهنم که همه تعریف میکنن
من کی پیداش میکنم؟
با خوندنش
دیدنش
شنیدنش
لمس کردنش
بوییدنش
و یا حتی فکر کردن بهش.
میز کار
یهو یادم افتاد/ قسمت اول
دوتایی نشسته بودیم
داشتیم از پنجره بیرونُ می دیدیم
که یهو گفت:
جوون چه پسریه
گفتم:
مردشور اون چشای کور بی عینکتو ببرن
پسر عمه اته!!
اگه از اینایی هستین که از شخصیت منفی متنفرن
حتما اول چک کنید که شخصیت مثبت قصه باشه
تا تکلیفتون با خودتون روشن باشه!
والا
مورد داشتیم حتی آنفالو= بلاک!!!!
بیان رو اشتباه گرفتن با اینستا
فالو فور فالو و از این دست خزعبلات
فک کنم تنبلی از اون دو تا دقیق تر باشه
یا از گرسنگی بوده یا سنگ کلیه
فوریه حیا کن/ این روشُ رها کن
بعد برم و ببینم اون پست وجود داره!!!
حالا جواب کامنت پیشکش.
یک عدد دستبند دخترانه! + الحاقیه
با امسال میشه 2 سال که فارق التحصیلم
برای اولین بار کادوی روز دانش آموز گرفتم
:)
تولد هم میگیرم واسش حتی!
امروز سرما بخورم تا سال دیگه این موقع آبریزش دارم!
اصلا جنسش با رفاقت دخترونه فرق میکنه.
اگه یه زمانی خدا بهم اجازه میداد جنسیتمو انتخاب کنم
با تمام عشقی که نسبت به لاک و جواهرات و لباسا و کلا وسایل دخترونه دارم،
پسر بودنو انتخاب میکنم.
فقط بخاطر رفاقت عمیقی که بینشون وجود داره.
آیا این پایان من است؟
بینیم شده عینهو چشمه
چشامم یه بند اشک میاد
یه گوشمم گرفته
بعد از ظهر هم باید برم قلم چی.
+ عنوان از آبجی کوچیکه!
مدیونین فک کنین ترازم پایینه
قال لبخند مدظله العالی
حکمتتو شکر!
دلم نمیاد از پتوم جدا شم
حالا فک کن یه آدم دیگه ام تو تخت بود!!!
عاشق همیشه قصه ی زجرآوری دارد*
*علی صفری
زندگیا سخت شده، مسلمونی باور کن.
غزل دوس...
میان سیل غم ها...
خدایا به امید تو
+ آره
- سال دیگه این موقع ازت بپرسم چی قبول شدی چی میگی؟
+ همونی که میخواستم
- مطمئن؟
+ به امید خدا.
بیانِدا
میگه فدای سرت
اگه رشته های بدون آزمون خوب بود برو
نشد عیبی نداره
سرباز نیستی که
میگه و من شهرزاد دیدن یواشکیم یادم میاد
اینستاگرام گردیم
مادام آنتوان دیدنم
رمان خوندنام
ومپایر دیدنام
نت گردیام
من کم گذاشتم
کوثر من شرمنده ام.
زندگیا به شدت سخت شده
هی یادم میرفت برم جوابشو ببینم.
الان آدرس پستو کپی میکنم
تو برچسب زرد نگه میدارم!
به امید روزی که جزو آدم ها به حساب بیایم
بابام پست میذاره
شوهر عمم ریپلی میکنه لایک
و بالعکس.
به پست ماها که میرسن
هی با انگشت صفحه رو میارن پایین
انگار بخوان مگس ها رو کنار بزنن!
از آسمون میباره برام امشب انگار..
این روزا از نوشته هات بوهای مشکوکی میاد.
به مشکوکیت عاشقی...
روحمان را با سریال های کره ای چاق میکنیم!
به درجه ای از تن پروری رسیدم
که دوشاخه رو از برق نمیکشم
فقط سیمش رو از لپتاپ جدا میکنم
تا دو ساعت دیگه که شارژش تموم شد
فقط سیم رو وصل کنم و
دیگه زحمت بلند شدن به خودم ندم!
مکالمه ۱۲ ساله ی هفته آخر شهریور!
- این چیه خریدیم؟ سایز توعه. اصن ۵ تای من توش جا میشه. مامان آستیناشو ببین تو رو خدا!
+ خوبه خوبه. اولین سالیه که مانتو اندازته
* مانتو مدرسه اس؟ چرا انقد تنگه کوثر؟
- تنگه این بابا؟!
:|
( این نهضت ۵ سال دیگه هم ادامه داره! )
عیبی نداره دختر.
هر زندگی بالاخره پستی بلندی های خودشو داره.
تو نمیتونی تک به تک آدما رو عوض کنی که هیچ؛
حتی نباید مقایسه اشون کنی.
هچه
دقت کردین این عطسه هایی که نصفه میان
همونایی که دهنتونو سه متر وا میکنین بعد عطسهه گم و گور میشه
شبیه آدماییه که تو کمائن یا اونایی که زندگی نباتی دارن
تکلیفت باهاشون روشن نیست
نفهم!
میشه یکی پیدا بشه حالی این معده من بکنه که چار ساعت پیش از پیلور تا کاردیاشو پُرِ پُر کردم.
پس برای باقی ماکارونی تو یخچال نقشه کشیدن حرامه؟
قدیما میگفتن فقط یکمی کور رنگ تر از خانومان!
امان!
برای من دیدن فیلم ها مث گوش دادن به آدماس
یه سری ها رو دوس داری تا ابد ادامه داشته باشه
یه سری ها رو هم از ته دلت میخوای بذاری رو دور تند
که تموم شه زود تر.
و متاسفانه نمیشه گروه دومم نصفه کاره رها کرد.
شما هم با دیدن خوشگلی ضریح و آینه کاری ها ذهنتون خالی میشه کلا؟
اذان صبح تو صحن به یاد تمام همسایه های قدیم و جدید بودم.:)
اینهایی که نوشتم علائم پیری که نیست؛ نه؟
گرسنه و خسته رسیده بودیم خونه
تازه اصلا هم خوش نگذشته بود
دخترها اصرار داشتند بروند پیتزا فروشی
با یک تیر دو نشان بزنند
هم غذا بخورند
هم برای اینستا عکس بگیرند
به کتف دردناک و خستگی پاهایم فکر کردم
و اینکه در اینستا از خودم عکسی نمیذارم
ترجیح دادم بیرون نروم
در عوض با ۷ نفر دیگر که متوسط سنی شان ۵۰ سال است
کوبیده و نوشابه مشکی بخورم
و ربه کا بخوانم!
مشهد الرضا
گفتم امام رضا من 3-4 سالی میشه که مشهد نیومدم.
مامان میگه (اگه آقا بطلبه همه چی خودش خود به خود جور میشه)
خب طلبیدن ینی خواستن
ببینیم زور خواستن تو میچربه
یا زور منفعل بودن ما.
+اولین پست بانوی لبخند